حوزه علميه الزهرا سلام الله عليها کرج
مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها)
مدرسه علمیه الزهرا(سلام الله علیها)
دوشنبه 00/08/24
✍️ماجرای سعید
?سعید با چشمانی گرد شده پشت ستون پنهان شده بود، نگاهی به پذیرایی انداخت.
نیم نگاهی به آشپزخانه، مادرش را ندید. گوش هایش را تیز کرد. حتی سر و صدای کار کردن هم نشنید. زیر لب گفت: «آخ جون مامان خوابه.»
?سراغ گوشی رفت تا نقشه اش را عملی کند؛ نه تنها آماده امتحان نبود بلکه تکالیفش را هم برای معلمش ارسال نکرده بود.
? بازیگوشی در وجود سعید با درس خواندن در کلاس مجازی در ایام شیوع کرونا چند برابر شده بود. می خواست دلیلی برای غیبت در امتحان و ارسال نکردن تکالیف درسی اش بیاورد. پاورچین پاورچین سراغ گوشی رفت.
☘️_سلام، خانم معلم اجازه، مادرمون سکته … یعنی سکته مغزی کرده، خانم معلم امروز اجازه …
?با دیدن اخمهای گره کرده مادرش؛ کنار در ورودی اتاق ساکت شد. آب گلویش را قورت داد. منتظر بود تا مادرش فریاد بزند یا گوشی را از دستش بگیرد و او را لو بدهد.
☘️دستهایش لرزید، رنگش مثل گچ دیوار سفید شد: «الان آبروم میره.»
?مادر با سر اشاره کرد، گوشی را قطع کند. سعید تند گفت: «خداحافظ.» سرش را پایین انداخت.
☘️_ من سکته مغزی کردم؟!
درساتو نخوندی. بهم دروغ گفتی، یعنی از این به بعد نباید حرفاتو باور و بهت اعتماد کنم؟!
?اشک در چشمهای سعید جمع شد.
_«دیگه بهت دروغ نمیگم … دیگه به هیچ کس دروغ نمیگم.»
به قلم نرگس ( طلبه حوزه الزهرا سلام الله عليها)