موضوع: "نشست علمي پژوهشي"

بررسي فقهي آرايش هاي نوپديد

 

 

به کوشش حوزه الزهرا (سلام الله عليها )، نشست علمي- پژوهشي با عنوان بررسي فقهي آرايش هاي نوپديد برگزار شد.

اين نشست در دو جلسه روزهای چهارشنبه27 مهر و 4 آبان ماه 1401، به صورت حضوري و با حضور استاد گرامي سركار خانم طباطبايي برگزار شد.
دراین نشست خانم طباطبایی به بیان احکام فقهی هر یک از آرایش های نوپدید از جمله؛ بوتاكس، اكستنشن مو و ابرو، كاشت مو و مژه، تاتو، كاشت ناخن و … پرداختند.
در اين نشست نظرات مراجع گرانقدر در رابطه با موضوعات فوق بررسي شد.
همچنين خانم طباطبايي چگونگی برخورد با آرایشگر و عامه مردم و نيز نكاتي در خصوص آراستگی دربرابر همسر را بيان كردند.

راه كارهای ايجاد انگيزه برای مطالعه و كتابخوانی

                                    

نشست: راه كارهای ايجاد انگيزه برای مطالعه و كتابخوانی

ارائه دهنده: خانم شيخي

تاريخ: دوشنبه 24/8/1400

به مناسبت هفته كتاب و كتابخوانی

 

فضای مجازی با همه خوبی هایی که دارد اما یکی از بدی هایش این است که کتاب را از دست ما گرفته و ما را به حداقل اطلاعات از کانال ها راضی کرده است. بلای کتاب نخواندن که بر سر جامعه ما آمده و متاسفانه حتی در بین اکثریت طلاب و دانشجویان و جوانان هم رسوخ کرده، بلایی نیست که فوراً درمان شود. بلایی است که از ریشه می سوزاند. وقتی علم و آگاهی از یک جامعه گرفته شود و آنها را به جای علم، به شبه علم های مجازی سوق دهند، می شود همان بلایی که رهبری بارها و بارها هشدار دادند.

 حضرت آقا می فرمایند:« اگر من هر روز یک ساعت باید حرف بزنم و نتیجه‌اش این باشد که مردم کتابخوان بشوند، حاضرم روزی یک ساعت و نیم حرف بزنم.»

 با اکتفاء به دروس حوزه به هیچ کجا نمی رسیم؛ به خاطر سیستم آموزشی امروز که قسمتی از کتاب را به خاطر کمبود وقت تدریس نمی‌کنند یا قسمتی را حذف می کنند. پس باید مطالعه جانبی داشته باشیم، ولی اولویت اصلی دروس حوزه باشد.

 نکاتی جهت افزایش انگیزه برای کتابخوانی

1. بايد انگيزه و هدف و نقشه راه را مشخص كنيم.

وقتي انگيزه داشته باشيم، از سختي راه نمي ترسيم. هر كاري اولش سخت است ولي بايد شروع كنيم تا راحت شود. ما هميشه از ناشناخته ها مي ترسيم، وقتي شروع به مطالعه كنيم، ترس از بين مي رود.

بايد براي خودمان نقشه راه تهيه كنيم. مثل زماني كه مي خواهيم به مسافرت برويم و همه چيز را مهيا مي كنيم.

طلبه اي كه انگيزه و هدف نداشته باشد، درس نمي خواند، اگر هم بخوانمد شب امتحاني است. ولي اگر انگيزه داشته باشد، خوب درس مي خواند تا باري را از دوش امام زمان بردارد.

از چپ و راست دارند اسلام را، ولي فقيه را، امام زمان را مي زنند. بايد براي اسلام كاري كنيم. چطور مي توانيم شب راحت بخوابم و اين همه هجمه به اسلام را نبينيم؟

آنقدر كه براي تفريحات و سرگرمي و زندگي مان وقت مي گذاريم، براي مطالعه هم وقت مي گذاريم؟

 

2. مكان آرامي را براي مطالعه پيدا كنيد كه تمركز شما را بهم نزند.

در همه خانه ها در اوج شلوغي هم كه باشد، بالاخره يك گوشه دنج و آرام پيدا مي شود. از همان گوشه هاي دنج براي مطالعه استفاده كنيد.

 

3. خواب كافي داشته باشيد.

پزشكان 7 تا 8 ساعت خواب را مي پسندند. 7 ساعت خواب شب و 1 ساعت خواب عصر كه در روايات هم به خواب قيلوله سفارش شده است.

ولي اين مقدار براي ما زياد است. بهتر است خواب را كم كنيم. بايد همت به خرج دهيم تا خدا هم ما را ياري كند.

آيت الله بهجت فرمودند: ما ديديم افرادي را كه 3 تا 4ساعت مي خوابيدند و 90 سال هم عمر كردند.

اگر كسي براي كار علمي كم خوابي داشته باشد، ضرر نمي كند. چون مغز دارد تلاش مي كند.

كم خوابي رابطه مستقيمي با كم خوري دارد. هر چه خوردن بيشتر باشد، خواب هم بيشتر است.

شيخ اجل سعدي مي فرمايد:

نه آنقدر كم بخور كه از دهانت برآيد         نه آنقدر كه از ضعف جانت درآيد

 

4. براي مطالعه برنامه ريزي كنيم.

منظور برنامه ريزي ساعت محور نيست. مثل ربات 8 تا 9 اين كار را انجام مي دهم. 9 تا 10 ….

اين برنامه به زودي شكست مي خورد. اين كار به درد افرادي مي خورد كه بطور حرفه اي مطالعه مي كنند و بدنشان عادت كرده است. مثل كارمندي كه حتي روزهاي جمعه هم سر ساعت از خواب بيدار مي شود، چون بدنش اين گونه عادت كرده است.

از تمام فرصت هايمان بايد استفاده كنيم. علامه حسن زاده آملي در چند زمينه( حديث، عرفان، فلسفه، طب، رياضي و..) تخصص داشتند. چون از تمام لحظاتشان استفاده مي كردند. در يك فيلمي ايشان مشغول مطالعه زبان فرانسه بودند. فرمودند اگر عمرم كفاف مي داد و وقت داشتم، دوست داشتم تمام زبان هاي خارجي را ياد بگيرم.

اگر انگيزه قوي داشته باشيم بيشتر تلاش مي كنيم. مغز انسان طوري است كه هر چقدر تلاش كند قوي تر مي شود. مثل ورزشكاري كه مدت ها تلاش ميكند، از خانواده اش دور مي شود، براي اينكه مدال طلاي المپيك را بگيرد.

ما براي اسلام به اندازه يك مدال طلاي المپيك هم تلاش نمي كنيم.

5. انتظار نداشته باشيد هميشه حوصله داشته باشيد.

اين طبيعي است كه بعضي روزها حال و حوصله درس خواندن نداريم. اشكالي ندارد. از فرصت هاي ديگر براي جبران استفاده مي كنيم. وقتي حوصله درس خواندن نداريد، كتاب ديگري را بخوانيد. تاريخ، شعر، رمان، جوك، خاطرات …

ولي حتما يك چيزي مطالعه كنيد. مطالعه را حذف نكنيد. بگذاريد مغز به مطالعه عادت كند.

6. به صورت هدف گذاري شده مطالعه كنيد. يعني با خودتان قرار بگذاريد مثلا اين كتاب را بايد در يك ماه بخوانم. كتاب را تقسيم بر 22 مي كنيم و روزي مثلا 10 صفحه مي خوانيم. گفتم 22 روز؛ براي اينكه پنجشنبه و جمعه را بايد بگذاريم براي تشويق يا تنبيه. اگر محدوده مشخص شده را در طول هفته خوانديم، پنجشنبه و جمعه را به استراحت و تفريح مي گذرانيم. ولي اگر نخوانده بوديم، در اين دو روز بايد جبران كنيم.

 

7. هميشه يك كتاب براي خواندن همراه خود داشته باشيد.

مثلا زمان هايي كه مي خواهيد از خانه بيرون برويد و چك مي كنيد كه ايا گوشي، كليد، كيف پول و … برداشتيد يا نه؛ يك كتاب هم با خود برداريد. شايد در مسير يا در مكاني كه قصد رفتن داريد فرصتي براي مطالعه پيدا كنيد.

 

8. سعي كنيد هميشه يك مداد يا خودكار همراهتان باشد.

كتاب را بايد با مداد سياه كنيد. زير نكات مهم خط بكشيد، زير نكات مهم تر دايره بكشيد. حتي اگر كتاب امانت است، يك كاغذ كنارتان باشد تا نكات مهم را يادداشت كنيد.

 

پس بايد تلاشمان را بيشتر كنيم. هر وقت احساس خستگي و بي انگيزگي كرديد به اين فكر منيد كه يك عده اي منتظرند تا ما علممان را كامل كنيم تا بتوانيم معارف ديني را به آن ها را بفهمانيم. يك عده از جوانان با ساده ترين شبهات ديني از راه به در مي شوند. ما با اندك مطالعه اي مي توانيم به آن ها كمك كنيم.

بايد انقدر مطالعه مان را زياد كنيم كه بتوانيم به شبهاتي كه وارد مي شود خودمان پاسخ دهيم. تا كي بايد چشممان به دهان اين و آن باشد؟ تا كي بايد به دنبال اين استاد و آن استاد باشيم تا به جواب برسيم؟ پس خودمان كي مي خواهيم اهل مطالعه شويم؟ اهل استدلال و تحليل شويم؟ كي مي خواهيم به درجه اي برسيم كه حرفي را با استدلال و تحليل قبول كنيم با با استدلال و تحليل رد كنيم؟

عمرمان دارد تلف مي شود. انقلاب و نظام نياز دارد به جوان باسواد. نه كسيس كه حرف اين و آن را مثل طوطي تكرار كند. بايد تلاش كنيم خود را در همه زمينه ها قوي كنيم.

ان شاءالله خداوند توفيق دهد تا بتوانيم خود را قوي كنيم.

 

جريان توحيد افعالي در حادثه عاشورا

 

نشست علمي_پژوهشي

موضوع: جريان توحيد افعالي در حادثه عاشورا

اساتيد ارائه دهنده: آقاي دكتر داود حسن زاده

زمان: يكشنبه، 1400/7/4، ساعت 12:30

مكان: فضاي مجازي(مدرس)

 

خلاصه نشست:

در جريان حادثه عاشورا دو بحث كلي وجود دارد:1. توحيد افعالي 2. حادثه عاشورا

تعريف توحيد افعالي: توحيد افعالي با عبارت هاي مختلف در متون فلسفي و عرفاني ذكر شده است:

 لا فاعل الا الله: فاعل به معني عليت ايجادي؛ غير از خدا هيچ فاعلي در عالم نيست، يعني علت ايجادي همه اشيا در عالم خداست. اگر فعلي از ما سر ميزند فاعل ايجادي و فاعل حقيقي آن فعل خداست. به لحاظ تكويني و علت ايجادي آن را به حق نسبت مي دهيم.

لا موثر في الوجود الا الله: غير از خداي متعال موثري هم در عالم نيست كه اين هم ناظر به همان علت ايجادي است. منظور از موثر، موثر در ايجاد و تاثير ايجادي است كه شامل ساير تاثيرات نيز مي شود. وقتي اساس و هستي يك شي از خدا باشد، هر چه هم از او صادر شود، منتهي به حق خواهد بود.

بحث جبر و اختيار در توحيد افعالي، روشن است. يعني اگر فعل را نسبت به خلق بدهيم و از حق زايل كنيم و بگوييم حق هيچ ربطي به آن ندارد؛ مي شود تفويض. كه معتزله به آن معتقدند. اما اشاعره قائل است به اينكه فعل انسان، فعل الله است لذا مجبور است. اما اماميه قائل به امرٌ بينُ الامرين هستند. يعني توحيد افعالي را قبول دارند به صورت لا موثر في الوجود الا الله، اما در تعارض با اراده و اختيار انسان قائل هستيم كه هيچ منافاتي با توحيد افعالي ندارد. يعني اراده و اختيار و فاعليت انسان، در طول اراده و و اختيار و فاعليت حق تعالي است و فاعل حقيقي خداوند متعال است.

در رابطه با حادثه عاشورا، ما صرفا فقط روز عاشورا را در نظر نمي­گيريم. كل جريان حركت امام حسين عليه السلام و روز عاشورا و آن چه در اسارت اهل بيت عليهم السلام رخ داده، همه مربوط به حادثه عاشوراست. پس بحث ما در رابطه با جريان توحيد افعالي در نهضت عاشورا است.

در كتاب كافي، امام رضا عليه السلام مي فرمايند؛ قالَ اللّه‏ تعالى: يابنَ آدمَ ،بِمَشِيَّتي كُنتَ أنتَ الّذي تَشاءُ ، وبِنِعْمَتي أدَّيْتَ إلَيَّ فَرائضي، وبِقُدرَتي قَوِيتَ على مَعْصيَتي، خَلَقتُكَ سَميعا بَصيرا ، أنا أوْلى بحَسَناتِكَ مِنكَ ، وأنتَ أوْلى بسَيّئاتِكَ مِنّي . خداي عزوجل مي فرمايند: اي پسر آدم! تو به واسطه مشيت من چيزي را براي خودت مي خواهي. و با قوت من فرائض خود را ادا مي كني. و به واسطه نعمت من تو بر معصيت خود قوي مي شوي. من تو را سميع و بصير و قوي قرار دادم. هر چه به تو مي رسد از نيكي ها، من الله است و هر چه از بدي به تو مي رسد فمن نفسه است.و اين بخاطر اين است كه من نسبت به حسنات تو از تو اولي هستم، و تو نسبت با سئياتت از من اولي هستي.

دو مسئله وجود دارد: اسناد و ايجاد؛ ايجاد افعال در عالم چنانچه ذوات موجود شدند، كار خداست و مخلوق خدا هستند. حتي صور ذهني به صراحت در قرآن آمده است كه مخلوق خدا هستند.( وَأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ؛ أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ )( ملك: 13 و 14) در مرحله اسناد اگر حسنه باشد، خدا نسبت به آن كار خير اولي است. يعني بهتر است آن كار خير را به خدا نسبت دهيم و اگر فعل بد است، ما نسبت به آن اولي هستيم. مثلا در جريان حضرت خضر عليه السلام سه كار صورت گرفت: معيوب كردن كشتي، قتل غلام و اقامه جدار. در معيوب كردن كشتي فرمود كه كار بدي بود به خودش نسبت داد. چون نقص به يك مجموعه كمال وارد كرده بود. در مورد اقامه جدار نيز چون زيرش گنجي براي يتيمان بود و خير محض بود به پروردگار نسبت داد. در مورد قتل غلام كه هم جنبه خير داشت و هم جنبه شر؛ حضرت خضر بين خير و شر را جمع كرد و فرمود: اردنا. سپس فرمود: ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي( كهف: 82) يعني همه را به خدا نسبت داد.

هنگامى كه امام زين العابدين عليه السلام را نزد يزيد بردند و در برابر او نگه داشتند، يزيد ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ اين آيه را خواند: «هر مصيبتى به شما مى رسد دستاورد خود شماست». امام زين العابدين عليه السلام فرمود: اين آيه درباره ما نيست، بلكه اين سخن خداوند عزّ و جلّ درباره ماست كه: «هيچ مصيبتى به مال يا جانتان نمى رسد، مگر پيش از آفرينش آن مكتوب شده است». ( كافي، ج 2، ص450)

پس اينطور نيست كه هر مصيبتي كه بر مردم مي آيد بخاطر بما كسبت أيديكم باشد. زيرا اهل بيت عليهم السلام كه معصوم بودند، اگر مصيبتي بر سرشان آمده بخاطر اين بود كه خداوند متعال در مورد آنها در كتاب الهي نوشت و در عالم هم واقع كرد، بخاطر اينكه برخي مقامات را به آنها عنايت كند.

در لهوف آمده كه ابن زياد در مجلسي كه اسرا را نزد او آورده بودند رو كرد به امام سجاد عليه السلام و گفت اين شخص كيست؟ گفتند ايشان علي بن حسين عليه السلام است. ابن زياد گفت: مگر علي بن حسين را خدا نكشت؟ امام سجاد عليه السلام فرمود: من يك برادر بزرگتر از خودم داشتم به نام علي كه او را مردم در كربلا كشتند. ابن زياد گفت: خدا او را كشت. امام فرمودند: خداست كه جانها را در هنگام مرگ مي گيرد. ( الملهوف على قتلى الطّفوف، السيد بن طاووس، ج1 ، ص202) علامه طباطبايي در تفسير الميزان فرموده اند كه اين ها در طول يكديگر هستند، خدا به واسطه ملك الموت اراده توفي مي كند، ملك الموت به واسطه اعواني كه تحت او كار مي كنند،  اراده توفي مي كنند و آن ملائكه جانها را قبض مي كنند.

در جريان توحيد افعالي خدا حتي فرصت اينكه عزرائيل جان شهداي كربلا را بگيرد، نداد و خودش مباشرتا جان آن ها را گرفت.( طلب و اراده، امام خميني) اما مردم اسباب جريان توفي در عالم شدند. اسباب و علل را كه نمي شود كنار گذاشت. اين كه اساب و علل با مسبب الاسباب كار مي كنند، مي شود نگاه توحيد افعالي. وجود رابط را اگر در نظر بگيريد، تمام سلسله علل و اسباب، فقير و عين فقر به علت العلل هستند كه حق سبحانه و تعالي است. همه در عليت و معلول بودنشان نسبت به معاديلشان محتاج و فقير به خداوند هستند. اگر كسي شمشير بلند كرد و بر فرق نازنين پسر پيامبر فرود مي آورد، اين با قوتي است خدا به داده است. شمشيرش را هم خدا نازل كرده. همه اين ها در مرحله ايجاد و تكوين به خدا مربوط مي شود. اما به لحاظ اسناد نمي توانيم اين فعل قبيح را از خود برداريم و ما اولي به سيئات هستيم از خودمان. ولي اگر فضل و نعمت و كار خير بود، اين ها به خداوند متعال منسوب مي شود، اگرچه ايجادش هم براي اوست.

اگر انسان اين نگاه توحيدي را داشته باشد كه تمام سلسله اسباب و تمام نعمت ها فقط از سوي خداي متعال است، همان بيان حضرت زينب( سلام الله عليها) مي شود كه به ابن زياد فرمود. ابن زياد در قصرش نشسته بود و به مردم اذن عام داده بود كه در قصرش حاضر شوند و سر امام حسين( عليه السلام) را آورده بودند( فدعا بالرأس الشریف فوضع بین یدیه)، حضرت زينب( سلام الله عليها) گوشه اي به صورت ناشناس نشستند. ابن زياد از اطرافيان پرسيد: اين كيست؟ گفتند: دختر علي بن ابي طالب( عليه السلام) است. ابن زياد رو كرد به حضرت و گفت: الحمد لله الذي فضحكم وأكذب احدوثتكم. يعني حادثه اي كه در كربلا رخ داد را فعل الله دانست.

حضرت زينب در جواب فرمودند: الحمد لله الذي أكرمنا بنبيه محمد صلى‌ الله ‌عليه ‌وآله ‌وسلم و طهرنا من الرجس تطهيرا، و إنما يفتضح الفاسق ويكذب الفاجر، وهو غيرنا والحمد لله. ابن زياد گفت: کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ؟( كاري كه خدا با برادرت و اهل بيتت كرد، چگونه ديدي؟) حضرت در جواب فرمود: مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا، کتب الله‌ علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم ، و سیجمع الله بینک و بینهم ، فانظر لمن یکون الفلج ، هبلتک امک یا ابن مرجانة.(اللهوف علی قتلی الطفوف‌، سید بن طاووس، ص ۱۶۰)

حضرت نيز همه را فعل الله ديد، اما نه فعل اللهي كه ابن يزيد مي دانست. اين نگاه يك نگاه ارتقاء يافته است. حضرت زينب( سلام الله عليها) در بحث اسفار اربعه، سفر سوم و چهارم را طي كرده است. يعني هم جنبه هاي بشري و خلقي را توجه دارد و هم نگاه حقي را. حضرت در مقام بعد الفناء، هر چه را مي بيند، حق مي بيند و همه را فعل الله مي بيند. اين نگاه كجا و نگاه ابن زياد كجا كه دركات دوزخ را پيموده و منغمر در حيات دنياست و منغمر در ظلمات دنياست. هر دو هم به خدا نسبت مي دهند ولي اين كجا و آن كجا. عمق نگاه توحيد اغهالي در اينجاست كه از يك سو جبهه اي ايجاد مي شود كه جبر محض است و از سوي ديگر توحيد افعالي با نگاه شهودي. از ظلمت تا نور فاصله اين دو جبهه است. توحيد افعالي را از جبر محض تا امر بين الامرين در نگاه حضرت زينب است. امر بين الامرين يعني هم حق خلق و هم حقِ حق ادا مي شود، و اين فقط در كسي ايجاد مي شود كه در مقام بقاء بعد از فنا ايجاد مي شود.

امام حسين عليه السلام قبل از جريان كربلا فرمود: ان الله شاء ان یراک قتیلا. امام حسين عليه السلام اذن داد كه او را بكشند. اما بعد از اذن آن حضرت و واقع شدن فعل، خدا مي فرمايد: من راضي به اين كار نيستم. اين در حوزه تشريع است كه خدا راضي به چه كاري است و چه كاري را ناراضي. امام حسين عليه السلام لحظه آخر صورتش را روي خاك گذاشت و رضاً برضاك لا معبود سواك. راضي به رضاي خدا بود.

سازگاري محتواي دعاي فرج با مباني توحيدي

                                                                                                                                              

نشست علمي_پژوهشي

موضوع: سازگاري محتواي دعاي فرج با مباني توحيدي

استاد ارائه دهنده: سركار خانم ابوالقاسمي

زمان: شنبه، 1400/7/24، ساعت 12:15

مكان: حوزه علميه الزهرا سلام الله عليها( حضوري)

 

 خلاصه نشست:

فلسفه دعا كردن: آنچه كه در سيره حضرات معصومين عليهم السلام و با توجه به متون نقلي كه در جايگاه عالي قرآن كريم قرار دارد اين است كه اصل دعا يك رمز و يك ويژگي مهم دارد كه انسان را با كائنات همراه و همرنگ كند ودر يك مسير آنها را قرار مي دهد.

پيشينه دعاي فرج: اين دعا توسط خود حضرت مهدي به محمد بن احمد بن ابي ليث در عالم خواب آموزش داده شده است. ايشان از فتنه هاي زمانه و حكام جور به مقبره قريش در بغداد پناه مي برند و حضرت اين دعا را به ايشان آموزش مي دهد و ايشان از كشته شدن نجات پيدا مي كند و برايشان فرج حاصل مي شود.

بخش هاي دعاي فرج: دعاي فرج سه بخش مهم دارد:1. فرازي كه ندبه به درگاه الهي است و شامل نيمي از دعاست.2. توكل و توصل و استعانت 3. صلوات بر وجود نازنين پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بين عصمت و طهارت عليهم السلام

( اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ ): اين بلاي عظيم چيست؟ نشان از اين است كه از سختي هايي مي گويد كه بطور خاص مومنان با آن بلا در دنيا مواجه هستند. در رابطه با اين مسئله چند تفسير و نقل قول وجود دارد.

 1. در كتاب دانشنامه امام مهدي عليه السلام اشاره ميكند كه در فراز« و ضاقت الارض»؛ سختي هايي كه در دنيا براي مومنين هست، به واسطه غيبت امام زمان، اين سختي ها شديدتر مي شود.

2. اينكه ناظر به بحث محمد بن احمد بن ابي ليس است كه حضرت حجت اين دعا را به ايشان تعليم دادند.

3. چون بلا بصورت مطلق و بدون قيد آمده، مي توانيم آْن را بصورت عام و خاص تقسيم كنيم.

اين غيبت يك چيزي را براي ما آشكار كرد. اينكه اي مردم لياقت نداريد امام زمانتان درميانتان باشد. هنوز لايق حضورش نشديد.

 (وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ ): هم در ميانتان بودند چه كرديد؟ تنهايشان گذاشتيد تا جايي كه صلح را به امام حسن تحميل كردند.

(وَ ضاقَتِ الاَرْضُ): زمين با گستردگي اش تنگ شد. ديگر نمي شود تحمل كرد. مثل الان كه بخاطر وجود كرونا زمين براي ما تنگ شده است. بايد فاصله اجتماعي را حفظ كنيم كه مبادا بيمار شويم. اين مصيبت ها به طور طبيعي باعث ضعف و تسلط دشمنان بر ما ميشود.

(وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ): آسمان هم بخيل مي شود. در بحث نعمت دو سوال پيش مي آيد:1. چه چيزي نعمت خدا را بر ما حرام مي كند؟ خدا كه فيض مطلق است، چه چيزي مانع رسيدن نعمت خدا بر ما مي شود؟2. بركات آسماني چه چيزي است؟ باران و برف؟ آن چه كه باعث حرام شدن نعمت ها مي شود، ظلمت گناهانمان است. در جامعه اسلامی يك گناه هم زیاد است. اندک گناهانی گاه است که در طول تاریخ باعث شده خدا به اقوام، عذاب نازل کند.

(وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ): از مباحث خداشناسي، در حالت اضطرار خدا را شناختن بود. يعني توحيد در صفات. اما اينجا توحيد در افعال است.

خدا فقطِ فقط تو. يعني توکل! یعنی تکیه و اعتماد بر خدا؛ یعنی اسباب و علل و اسباب را در يد قدرت خدا بدانيم. اما ما جايي به خدا توکل می کنیم که از تمام اسباب و علل ناامید شده باشیم. بنده ها كارمان را راه نيندازند. توکل رتبه انسان‌های عادی است. اولیاءالله در مقام تسليم و رضا هستند. در توكل مي گوييم: خدایا انقدر بلا بر سر من آمده که از همه چیز غیر از خودت ناامید شدم، امیدم فقط تویی!

(وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى): خدايا شكايتم را فقط نزد تو مي آورم. چون مي دانم فقط تو قادر مطلقي. فقط تو میتوانی مشکل مرا حل کنی.

(وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ): خیلی از افراد شاید فقط در شدت به سراغ خدا مي آيند. در خوشی هايمان نيز یاد خدا هستیم؟ يقينا جامعه مومنین این را میدانند. اما در جامعه‌ای كه زندگی می‌کنیم در شادی ها هم یاد خدا هستیم؟ میدانیم قادر مطلق خداست؟ عالي ترين حالت توكل همين است.( في شدت و رخا). يعني در خوشي ها هم به ياد خدا باش.

(اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد): آل پيامبر چه كساني هستند؟ طبق ايات صريح قرآن( آيه مباهله و آيه تطهير)؛ آل پيامبر اهل بيتي هستند كه حديث كساء برايشان نازل شده است. چون بعد از آن واژه اولوالامر مي آيد. اطاعت از اولوالامر در آيات 59 و 83 سوره مباركه نساء هم رديف با اطاعت از پيامبر صل الله عليه و آله و اطاعت خدا است. وقتي اطاعت مطلق است بايد ويژگي عصمت هم باشد. پس قدر متيقن اوالامر بر معصومين اطلاق مي شود.

(اُولِى الاَمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ): چرا خدا نفرموده و اوجبت علينا طاعتهم. فَرَضَ خاص از واجب كردن است. فَرَضَ وجوب از ناحيه خداست و واجب شرعي است. ولي وجوب شامل واجب عقلي و شرعي مي باشد. با واژه فَرَضَ خداوند از لسان معصوم دو نكته را تاكيد مي فرمايد: خدا اطاعت اوالامر را واجب كرده. يعني وقتي از اوالامر اطاعت مي كني يعني امر خدا را اطاعت كردي. اين واجب، واجب شرعي است و اگر تخلف كنيم يك گناه شرعي انجام شده است.

(وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ): اطاعت و معرفت چه رابطه اي باهم دارند؟ اينجا توحيد در عبادت است. معرفت اهل بيت يك معيار حقيقي است. در اين ترازو ما و اعمالمان سنجيده مي شود. اين بحث معرفت و اطاعت، با سعادت و شقاوت ما عجين شده است.

معرفت امام با توجه به بلاهايي كه گفتند، چگونه است؟1. شناختن جایگاه ائمه به وسیله بلا؛ معرفتی که از بلا برای ما حاصل می شود يك معرفت زودگذر  و موقت است. چون خیلی از مردم در بلا به ياد خدا هستند ولي بعد از تمام شدنش، يادشان مي رود. 2. شناختن جايگاه اولوالامر به واسطه اطاعتشان؛ در این صورت اطاعت از امر خدا از حضرات معصومین چه در ظهور باشد و چه در غيبت، براي ما مسجل است.

(یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ، اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ، وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ ): اینجا بحث توسل عملی مطرح مي شود و هیچ منافاتی با دستور خداوند ندارد؛ چون خداوند یا بندگانش مستقیم و بی‌واسطه یاری میکنه یا باواسطه و غیر مستقیم و توسل یاری باواسطه است. ما به توسل نیاز داریم، زيرا؛ ما فقر محض هستيم. انتم الفقراء. در این فقر محض انقدر گناه كرديم كه خودمان را از خدا دور كرده ايم و نياز به واسطه داريم.  نام محمد و علي در رابطه با حضرات معصومين عليه السلام كه نامشان محمد و علي است، نيست بلكه شخص پيامبر صل الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام است.

(یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ): وقتي امام اول و آخر را مي گويد، يقينا 10 امام ديگر هم بينشان هستند. اما بر صاحب الزمان تاكيد دارد زيرا امام حي و حاضرمان است. هر امتي تشیعي تا در زمان هر امام معصومي، امام زمانش، امام و معصومش است. همه مقدرات شون از طرف امام معصوم به امر خداوند رقم می خورد. اما اينكه به پیامبر و حضرت علي عليه السلام مي گوييم شما برای ما کافی هستيد، يعني در نزد امام زمانمان شما شفاعت كنيد كه انشالله بهترین هارو براي ما بخواهند.

(یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ): همه وسیله ها را گفتیم، اما خودت ارحم الراحمین هستي. وجود ذات اقدس الهی مهربان ترین مهربانان است، در رابطه با مراتب توحید، اگر توحیدمان به معناي واقعي درست شد، همه چیز درست می شود و اگر توحیدمان درست نشد، همه چی خراب مي شود.